شعر ۹۳
ایوار گذر کردم از کوی تو جانانه
عطرگل گیسویت ایماست بدان خانه

گفتند فریبایی در مجلس آن خانه
لامک به سر بستی کردی منو دیوانه

4 Comments

  1. خوشم آ نروز که از عشق تو دیوانه شوم
    به سرباده روم مست به میخانه شوم
    به هوای سرو کوی تو رود جان زتنم
    همه تن جان دهم و وز پی جانانه شوم
    به تمنای وصالت رخم از خون شویم
    ز سبوی رخ زیبای تو مستانه شوم
    در پی ات روز و شبم مست و خرابت باشم
    از. خودم بیخبر و از همه بیگانه شوم
    با خمار می عشقت شرری افروزم
    وز شرار تو بسوزم پر و پروانه شوم
    سرخوش از ساغرجانبخش شرابت گردم
    از دو چشم می نابت پر پیمانه شوم
    عاشق و مست شدن از می ناب تو خوش است
    ساقیا تاز سر عشق تو دیوانه شوم?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *