شعر ۹۷۲
به مژگان سیاهت دین و دل رفت
مسلمانی و دینداری ز من رفت
به چشمان خمارت دل ز کف رفت
ز درد عاشقی ایمان ز دست رفت
به گیسوی کمندد دخت. هندو
چومجنون عقل ودانایی زجان رفت
همه کوس جنون بر من به تازند
خوشم دیوانه ام عقلم ز من رفت
به بوی موی هندو آشنا نیست
اگر بودی تن و جانت ز جان رفت
آمدم عاشق شوم اینکه جوابش غم نبود
ای خداااااااا این روزگار تلخ ما هم کم نبود
گفته بودی من نبینم اشک چشمان تو را
چند روزی کاش این چشمان من نم نم نبود
راز این تنهایی ام را بارها فهمیده ای
جان این دل باورم کن بی وفا همدم نبود
سخت در عشقم تو غرقی پس کجا دریای تو؟
ادعای حاصل از این عشق را ماتم نبود
این من و این تو بگو شیر است یا خط سکه ات
کاش این حوای تو دیوانه ی آدم نبود
روی عکست خواب بودم تا بگیرم بوسه ای
بوسه نه حتی نگاه آخر او هم نبود
شاعر شعر خراسان این گناهت پای من
حلقه ی زنجیره های عشق او محکم نبود
#اسمر_شجاعان
خوشگل خانم???????⭐⭐⭐⭐?????????????????????????????????????
شعر زیبااا???????????⭐⭐⭐⭐?????????????????
ای جانم دخمل زیباااا????????شعرزیبااااا?????????