شعر ۷۶۲ ((عشق مانند نمازست که برپابکنی)) چون به پاشدنباید رخ بدنیا بکنی آنچه بینی بجز عشق به الله نکنی جلوه گاه نظر ما و منی ها نکنی گر نظر بر رخ زیبای دل آرام کنی غیر معشوق نبینی و به سودا کنی همه جاوصف جمال گل وگلزارکنی بکنی آنچه …
برچسب: شعر_مهدی
شعر ۷۵۸ کودکان سنگم زنند مجنون میدارند مرا. من که مجنون توام آخر چرا سنگم زنی خانه ام ویران تو کردی دلبرا آخر چرا خانه ات آباد مجنون را چرا سنگ میزنی شهره آفاق کردی این دل غم دیده را شرط یاری کی رواباشد که مجنون را زنی آمدم کویت …
شعر ۷۵۷ رقص می باید که رقاصم کنی نزد این بی دانشان آسم کنی بر سر کویت چه رسوایم کنی خلق را برکرده ام حیران کنی گو که تو رسوای عالم هم کنی نزدالله هم سخن چون میکنی وجد و شادی را زما تو برده ای مکتب عشق و زما …
شعر ۷۵۶ اشک بلبل دامن گل شبنمش نامیده اند بیستون راتیشه کندوعشق نامش کرده اند خون شاهد بر زمین آلاله ها روییده اند آه مادر در هوا بس لاله ها پژمرده اند سینه مالامال درداست خون جگرها دیده اند بهر ایران هم وطن هایم به خون غلطیده اند _سزاوار
شعر ۷۵۵ به خرابات شدم اهل خراب را دیدم درد و رنج و غم بسیار در انها دیدم همه درآتش هجران حبیب میسوختند من ندانم چه کردند که در آتش دیدم آنچه افتاده ز دل در بر انها دیدم ره به میخانه نبردند و خرابی دیدم گریه و نعره مستانه …
(اخوان ثالث آورده است) من اینجا بس دلم تنگ است وهرسازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه بر داریم قدم در راه برگشت بگذریم ببینیم آسمان هرکجاآیا همین رنگ است ودخترم ریحان درجواب میگوید : پلشتی درکلام پرکنایه درهمین سازبداهنگ است نوایش داد آکنده ، پر از …
شعر ۷۵۴ عشق میباید که مجنونت شوم شور میباید که شیدایت شوم گلبونی باید که دستانت شوم شمع می باید که پروانت شوم مجلسی باید که تنواره شوم های می باید که هوهویت شوم نرگسی باید که مخمورت شوم لعل می باید که لبهایت شوم هد هد ی بایدکه سیمرغت …
شعر رفته ام میخانه تا میخانه گردم مست مست گفته ای از مست گویم در خیالم هرچه هست جمع دیدم مست بودندمست بودند مست مست شیخ مست وشحنه مست ویارمست دلدارمست ساقی و شاهد به رقص و دلبران هم مست مست پیر مست و صوفی مجلس چنان رقصان و مست …
شعر ۷۵۳ من نگویم که دل عاشق وشیدای تو شد یا بریده است ز غیر در پی درگاه توشد به خیال رخ زیبات ره کوی تو شد تا بدانی که دلدار و دل ارام تو شدم _سزاوار
شعر ۷۵۲ ما دل شده ی چشم نگاریم نگاریم عاشق شده ی مجلس آن دل نفسانیم در بزم و طرب دلشدگانیم شدگانیم در جمع سماع واله پیران جهانیم در مکتب عشق عاشق یاران نهانیم بر عابد و بر زاهد و منبر چه گرانیم از کعبه و بتخانه و مسجدبه فغانیم …