شعر ۳ ساقیا در ده که من دیوانه ام مست جام باده و پیمانه ام شاهدی باید که بر رقصم کند مطربی باید که در وجدم کند های هوی صوفیان خواهم شبی شیخ و زاهد را به هم خواهم شبی تا سرود خسروانی سرکنم شعر شاعر را بجد از بر …
شعر ۲ من نگویم، که دلی شادو غزل خوان دارم من نگویم ، بجهان دلبر و جانان دارم من نگویم ، طلب شاهد و ساقی دارم من نگویم ، حرم و دیر به دل جا دارم من نگویم ، که او آفت جانم شده است من نگویم ، که او …
شعر ۱ آمدم رقص کنان تا طلب یار کنم یار بر میکده شد، تا طلب جام کنم لب میگون دلارام چو بر جام نشست شور از میکده برخاست که ساقی بنشست نوش نوش ، از بر ساقی به پیمانه زدند باده را چون بزدند نعره مستانه زدند که رقیبان چه …
Me at my Vania’ s birthday