شعر‌a63 ما مست ز میخانه و میخانه ز ما مست شاهد بسماع ساغر و پیمانه ز ما مست ساقی به دلدار و دلدار ز ما مست ای هم نفسان باده و پیمانه زما مست خاموشی جایز نباشد پرپر گل دیدنو

شعرa72 استاد مشیری فرموده اند : دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ به در و دشت و دمن ؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟ یا به یک خلوت وتنهائی امن ؟ دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ در پاسخ گفته ام …

شعر a62 گر گردش روزگار به کام تو نشد گر گردش رخسار بتان بر تو نشد افسرده مشو که بر گل اندام نشد بر رابعه و لیلی و عَذرام نشد

شعرa61 الهی عشق هم دردیست که درمانی نمی یابد چنان بحریست این دریا که ساحل را نمی تابد فغان عقل از ادراک بر افلاک می شاید که این شوریدگی بر جان و بر جانان می تابد خاموشی جایز نباشد پرپر گل دیدنو

شعر a60 هر کجا روی کنم روی تو را می بینم هر سو ار سجده‌کنم کعبه تورا میبینم می و میخانه چو بینم تو را می بینم ورنه در مسجد و محراب بتان میبینم

شعرa58 این دل چه دلیست آتش افروز شدست آتش زده است بجانم و دود شدست در محفل عاشقان جگر سوز شدست در بزم عارفان ستم سوز شدست

شعر۶۹۲ آمدی بار دگر افسون کنی خون دل برسینه مجنون کنی آمدی تا عشق بازی سر کنی همچو لیلی عاشقی در دل کنی آمدی فریاد خسرو سر کنی زخم خنجر بردل شیرین کنی آن گلندام و تو بهرامی کنی رابعه جانش به جانانش کنی شورو شیدائی به عالم واکنی عاشقی …

شعر ۱۱۱۶ بیا جانا که دل ، بی تاب از توست غریبی و اسیری دارد ، از توست نمی داند که دلدار ش چه کرده همی داند که زردی رویش ازتوست

شعر۱۱۱۵ استاد شهریار فرموده اند : در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خاموشی شرط وفاداری بود غوغاچرا در جواب گفته ام : می کند غوغا ز هجر آن گل پرپر شده خاموشی جایز نباشد پرپر گل دیدنو

شعرa57 ساقیا در ده که ما مجنون شدیم باده نوشیم و چنان حیران شدیم آنچه درجام شراب افکنده ای ما آن شدیم جرعه جرعه نوش نوش آن شدیم آنچه در عالم نه بینی آن شدیم عاشق شیدائی و شیدا شدیم گر گناهی باشدش بیرون شدیم چون ثواب آید درون آن …