شعر۱۰۴۹ گفته بودی شعرمو غارت کنی قافیه در قافیه در هم کنی با شراب نرگست مستم کنی خواه ناخواه با دلم نجوا کنی پیچ و تاب گیسوانت وا کنی از لبانت بوسه ها وامم کنی داستان عاشقان واگو کنی لیلی و مجنون را بر ما کنی

شعر۱۰۴۶ ای کاش دلم هوای کوی تو نمی کرد هر دم طلب دیده و دیدار نمی کرد شوریده و سر گشته ره جام‌ نمی کرد درمیکده ازساقیومی شکوه ایام نمیکرد از شاهد و خنیاگر و دلدار نمی کرد با مجلسیان بحث دل آرام نمی کرد با دلبرک ترک دو صد …

شعر۱۰۴۴ این مرغ دلم اسیر کاشانه ی توست آن بال و پر شکسته از خانه ی توست قدرش نشناسی ‌که دیوانه ی توست درعشق و وفا سخن ز میخانه توست

شعر۱۰۴۵ خواهم امشب همچومنصورگفته راازحق کنم از اناالحق گویم و فریاد از نا حق کنم مرغ دل را پر دهم گفتار از دلبر کنم از گل و گلشن گذر کرده ره آن دل کنم پای درزنجیر و بر زلف بتان مختل کنم طالب دیدار را بر سر جان منزل کنم …

شعر۸۸۶ در جوانی بهر دلداری قدح پر کرده ام آن قدح از می میناب دلم پر کرده ام مهر و الفت را به بنجاق دلم پر بسته ام همچو قوبرجفت خوددلرا به دلبربسته ام تا قیامت کشتی عشقم به دریای دلش میرود تا ساحل عمرم به جانان بسته ام

شعر۸۸۸ خواهم امشب در میان دلبران باده نوشم جام جام با ساقیان پایکوبان رقص کنان با مهوشان تا سحر خوانم نوای دلکشان مست و مدهوشم کنندآن دلبران بی خبر از های هوی دیگران شاهدان در رقص شیدایی کنان می خرامند در میان عاشقان مست مستم مستیم درمان کنان دور بودن …

شعر۹۳۹ لب لعلت به بین با ما چه هاکرد شراب ارغوانی جان ما کرد هزاران بوسه باید بر لبت کرد که جانی بر دل و بر جان ما کرد لبت شیرین تر از قند و عسل کرد به کنجش صدهزاران جان فداکرد

شعر۱۰۴۳ آمده ام به درگهت شکوه کنم زگفته ات نکته به نکته مو به مو شرح دهم حکایتت باز کنم شکایتت ذره به ذره کوه به کوه بس که تونازکرده ای گفته درازکرده ای از من و آن حکایتت ذره به ذره مو به مو حسن جمال یافته ای فتنه …

شعر۹۳۹ لب لعلت به بین با ما چه ها کرد شراب ارغوانی جان ما کرد هزاران بوسه باید بر لبت کرد که جانی بر دل و بر جان ما کرد لبت شیرین تر از قند و عسل کرد به کنجش صدهزاران جان فداکرد