شعر گفته بودی شعرمو غارت کنی قافیه در قافیه در هم کنی باشراب نرگست مستم کنی خواه ناخواه با دلم نجوا کنی پیچ و تاب گیسوانت وا کنی از لبانت بوسه ها وامم کنی داستان عاشقان واگو کنی لیلی و مجنون را بر ما کنی
برچسب: زیبایی
شعر۹۰۰ میبرد ما را به هر سو این دل دیوانه ام میکشد ما را به هر جا مستی و شیدائی ام شیخ وزاهد قصه میدارندزمسجدرانده ام محتسب فریاد می دارد ز دین بیگانه ام گر خمار آلوده هستم داد بد نامی مزن چون شراب کهنه خوردم ساکنمیخانه ام شیخ پندارد …
شعر ۱۰۷۲ عاشقان آیند و خاک گور من ساِغر کنند مجمری از عنبر و مشک ختن بر آن کنند تا بسازندز آن سفال و جام ها پرمی کنند حلقه حلقه زان سفال بر زلف آن دلبرکنند جام ها زان تربتم بر میکده اهدا کنند تا شراب لعل گون برجام و …
شعر۱۱۰۶ گر هوای گریه داری گریه کن داغ دل بر سینه داری گریه کن عهد را بشکسته داری گریه کن بر وفای بی وفایان گریه کن بر نوای بی نوایان گریه کن ناله شب زنده داران گریه کن بر بلوچ بی گناهم گریه کن هستیش بر آب رفته گریه کن …
شعرa53 به هوای کوی دیگر بسرای تو نگردم که نوای عاشقانه ز سرای تو شنیدم ز حیاط خود پریدم برِ بام تو نشستم به هوای آنکه روزی به نظر نشسته باشم تو بیا که زندگی را به کمند تو به بندنم به نگاه چشم مستت سر و جان برتوبندم به …
شعر۱۱۰۷ بوفانا به بینید به گلزار چه کردند ویران نمودند و به ویرانه نشستند هر سرو که دیدند زقامت بشکستند بر لاله و گل حجله غمخوار ببستند مرغان به عزا داری گل نغمه سرودند حنجر دریدند و غمباره نشستند آتش زدند خانه و ویرانه نمودند هر گل به گلزار که …
شعر ۹۵۳ شب دِر میخانه بستند شمع محفل خفته بود عاشقان محمل بدارند خانه هم میخانه بود هود ج لیلی به راه و عشق مجنون دیده بود در کمالِ عاشقی در کوی او بیگانه بود گر جمال یار هم همچون بت بتخانه بود کعبه را بدرود گفته سوی او خمخانه …
شعر a40 باده خالیست دلم شور و نوائی دارد ساقیم جلوه و رخسار و نگاهی دارد لب میگون و شرابی و هوس آلودش دل و دینم بر این بت چه بهائی دارد
شعر ۹۲۹ الهی به آنان که در خانه ات به رندان رفته ز میخانه ات به مستان رسته پریده ز عقل به سلطان افتاده از رخش وتخت به آنان که دین را رها کرده اند ز شیخ و ز مسجد جدا رفته اند به آن صوفی گفته هو هو کنید …
شعر۸۳۴ طلب بوسه چو کردی به غارت به برد عطر یاس تن لیلیست که مجنون به برد بوسه باران شدنش یاد ذلیخا به برد نفس گرم تو ایمان و به یغما به برد به در میکده بنشسته به یاد رخ یار آنچه او یاد کند خسرو شیرین به برد ۷ …