شعر ۳۶۱ دیدی که دلم عاشق و شیدای تو بودست دیدی که دلم محو تماشای تو بودست دیدی که دلم بسته به گیسوی تو بودست دیدی که سخن نرگس زیبای تو بودست دیدی که دو صد عاشق و سر مست آواره به کوی تو و بازار تو بودست دیدی که …
برچسب: شعر
شعر ۳۳۴ دلدادگیها کرده ام ناز بتان را دیده ام بر ناز او دلبسته ام پیمانه را بشکسته ام از جام لبهای خوشش من ساغرم پرکرده ام برنرگس مستش چنان دلبسته ام دلبسته ام گویا سخنهای دلم آورده است او بر دلش افسانه هااو گفته است براین دل شوریده ام …
۲۶۰ دل بی حال تو از بی دلی ما بودست آنچه باریک و غم انگیز بود این دل ماست _مهدی_سزاوار