شعر۱۲۲۴ اگر ساقی به پا خیزد بدان سودای جان کردم به پای سیم ساق او هزاران جان فدا کردم نظر کردم به میخانه تهی دیدم پیمانه نشد گرم از می ساقی صراحی رانشان کردم به ره میخانه ها رفتم بت و بتخانه ها دیدم به کعبه خلق ها دیدم چنان …
برچسب: شعر
شعر گر نماز بر پا کنم آن قبله گاه من توئی گر ره مسجد بجویم سجده گاه من توئی رشته مهر و محبت گر به باف تار و پود تار و پود زندگانیم همه جانم توئی آتش عشقت به جانم شعله ها افروخته آن لب میگون صُراحی برلب و جانم …
شعر به سر کوی خرابات که منزلگه ماست باده نوشان بگوئید که خمخانه کجاست مرغ دل از قفس جان به پرواز شدست بال و پر بسته نداند که دلدار کجاست همه ی مُغ بچگان ره به خرابات برند من ندانم حرم ودیرکجامحرم اسرارکجاست باده نوشیم به میخانه و رندان گویند …
شعر a83 شور تو را میزند این دل شوریده ام مست و خرابم کند این دل غمدیده ام حال چه ها کرده ای با سر سرگشته ام جور و جفا دیده ام با تن بس خسته ام مسجد و محراب را درب بخودبسته ام روی بتان دیده ام از همگان …
شعر۳۰۳ جلوه حورت به دیدم محو رخسارت شدم نرگس مستت چو دیدم سحروجادویت شدم ناز و طنازیت بدیدم محو اندامت شدم بر کمند زلف مشکینت گرفتارت شدم گفته بودی دین و ایمانت بمن ارزان دهی نازنینا چون به گفتی کعبه جانت شدم
شعر۱۱۶۸ دوش درمیکده فریادو فغان سردادم جامه ی دلق دریدم ره جانان دادم نعره ای مست از آن باده گلگون دادم در پی ساقی مجلس به سماع جان دادم شعر در وصف حبیب دل خودسر دادم هم چو سوسن به گلستان ندا در دادم
شعر۱۱۶۷ در هوای کوی جانان پر زدن دلداده گیست سر سپردن بهر جانان دلبری و عاشقیست می کَشَند با بال خونین سر به کوی عاشقی با جهانی شوق و مستی در دیار عاشقیست منطق الطیر گر هوای کوی جانان کرده است عاشقی ها او نکرده سوی سیمرغ عاشقیست
شعر۱۱۶۹ محراب نظر کردم دیدم خم ابرویت این عالم و عقبی را ندهم به یک مویت گفتند که حافظ بین دادست سمرقندا بیچاره منه مسکین آواره ز گیسویت دل سوی تو دادم کعبه به چکار آید تا قبله جان باشد هر جا سخن رویت توعاشقوعاشق کش من کشته گیسویت آواره …
شعر ای دل رمضان آمد و میخانه به بست بر تربت عاشقان پیاله به شکست گفتی که صیام رود خریدار تو هست افسوس که پیمانه و پیمان به شکست
شعر۱۱۶۵ ما رند و خراباتی و آواره و مستیم در عالم مستی به خرابات نشستیم گفتند در این وادیه هوشیار نبینیم هوشیار اگر هست بگو بر سر دستیم