شعر ۳۹
شور تو را میزند این دل شوریده ام
مست و خرابم کند این دل دیوانه ام
حال چه ها کرده ای با سر سر گشته ام
جوروجفادیده است این تن بس خسته ام
مسجد و محراب را درب بخود بسته ام
روی بتان دیده ام از همگان جسته ام
ساکن میخانه ام خانه به خم خانه ام
مست می ساقیم باده بسی خورده ام
پیر خرابات را محرم اسرار را
بردرمیخانه اش رقص به پا کرده ام
راز دل خویش را گفته درویش را
برسر هفت شهرعشق ولوله ها کرده ام
احسنت به این اشعار زیبا ???????????
دختر خانم گل ??????????
ای جووونم خوشگل خودم???????????????????????????
شعر عاالی??????
عشق درگیر تو شد دلهره هم قسمت من
شده این بار فقط غصه و غم قسمت من
آسمان سهم تو و بغض زمان سهم زمین
خنده شد قسمت تو بغض قلم قسمت من
موج دریا کمر کوه شده قسمت تو
از حریر تن تو یک دو قدم قسمت من
تو در آغوش حرم آینه را می بینی
سوز صد بهمن بیرون حرم قسمت من
به پرستو ندهد فرصت پرواز غمت
کوچ کردن ته دنیای عدم قسمت من
کاش باران لبت در تن من می رقصید
تازگی ها صد گونه قسم قسمت من
شهد شیرین عسل سهم لبانت شده است
آخر کار من و کاسه سم قسمت من
توی یک قصر بلوری و به من می نگری
بعد تو وای دلم وای دلم قسمت من
ای جانمممممم دخترزیبا????????????شعربسیارعالی وزیبااااا?????????