شعر ۹۴۶

گر نماز بر پا کنم آن قبله گاه من تویی
گر ره مسجد بجویم سجده گاه من تویی

رشته مهر و محبت گر به بافم تار و پود
تار و پود زندگانیم همه جانم تویی

آتش عشقت به جانم شعله ها افروخته
آن لب میگون صراحی برلب و جانم تویی

آمدم تا جان شیرین را فدای جان کنم
شور از میخانه بر خاست خانقاه ما تویی

خواهم امشب باب دل رامن گشایم نزدشیخ
پیر گفتا دم نگهدار محرم رازم تویی

آنچه گویی آنچه خواهی سوی آن منصور رو
تا بدانی آنچه گویی صاحب دارم تویی

4 Comments

  1. زندگی پراست از قضاوتهای
    دیگران درباره ی ما!!
    قضاوتهای که گاهی اوقات بد
    وگاهی اوقات خوب است
    اگر عادت کنیم باهر نظرموافق ومخالفی
    زیرو رو شویم
    باید فاتحه ی آرامش را بخوانیم!!

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *