آنچه دیدم در آن میکده جز ناله نبود
ساقی وساغر ومی در پی پیمانه نبود

شادی و وجد نوایش به لب نایی نبود
شاهدان درجهت رقص به میخانه نبود

جگر سوخته ام در ره جانانه نبود
دل سودا زده ام در پی دلدار نبود

قصه مطرب و آن پیر به خمخانه نبود
چونکه او رفته و درمیکده آن یار نبود

5 Comments

  1. ارتفاعات تنت ترس زمستان دارد
    آسمان در نظرت حالت زندان دارد
    لبت از شوکت چنگیز فراترحتی
    دائما بوسه ی تو آتش طغیان دارد
    حاضرم جای تو هر روز به دارم بکشند
    عشق صد پنجره انگار به عرفان دارد
    ترسم از گرگ بیابان تنت نیست ولی
    شیر چشمت هوس خوردن انسان دارد
    به دماوند نگاهت ؛ که غزل در دل من
    رشته کوهی است که صد قافیه جنبان دارد
    سینه ام خانه ی عشق است ” بفرما داخل ”
    عشق گاهی نظری خوب به مهمان دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *