شعر ۹۲۸
گرنیایی به برم گوی که آخر چه کنم
به هوای رخ تو جان بدهم گو چه کنم

رشته الفت تو دانه دام است چه کنم
این اسیردرقفست مانده بگومن چکنم

بال و پر سوخته ازهجرتوگومن چکنم
گر نیفتد ز سرم دیدن تو آن چه کنم

One comment

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *