شعر ۹۱۲
عاشق شدم عاشق شدم
با جان ودل عاشق شدم

از هستی خود رستم و
باعاشقیش عاشق شدم

آفاق را گردیده ام
درعشق اوغلطیده ام

آهنگ دل ها کرده ام
عشق وجنون رادیده ام

دروصف عشق وعاشقی
لیلی و مجنون دیده ام

هنگامه ها کردم به پا
شور و صفا کردم به را

گفتم سخنهای نهان
آن چه به رویا دیده ام

5 Comments

  1. دوست داری از میان جمع پیدایت کنم
    من که می دانم تو می خواهی تماشایت کنم

    بی قراری، دائما این سو و آن سو می پری
    تا مگر من یک نظر بر قد و بالایت کنم

    آرزویت شاید این باشد که مجنونم کنی
    بلکه از دیوانگی من نیز لیلایت کنم

    هیچ می دانی که من هم آرزومند توأم؟
    دوست دارم با تمام قلب شیدایت کنم

    روزها طوری نگاهت می کنم تا شب که تو
    سر به بالش می نهی بی خواب رؤیایت کنم “آه از دست تو” بی پایان ترین گنج است و من
    می توانم تا ابد با ناله سودایت کنم

    سالها اهل عبادت بودم اما سرنوشت
    گفت می دانم چگونه اهل دنیایت کنم

    بعد هم طوری فریبم داد تا حاضر شوم
    آبرویم را فدای شیطنت هایت کنم

    بهتر است این بار جای خلوتی قایم شوی
    تا بیایم چشم شیطان کور پیدایت کنم

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *