شعر ۹۱۳
گفتم به دان ساقی بر خیز و جامم ده
پر کن قدح را امشب ، بر کام ما در ده
گرخودنخوری اینجاخمخانه طلب بنما
خمخانه نبینی تو آن باده به ما در ده
غوغای جانم را امشب ز شاهد جو
خاموش کند آتش ز آن باده به مادرده
خواهم که یک امشب آتش بزنم عالم
هر جام که او ریزد آن می به ما درده
اومونس جان باشدمحبوب وصنم باشد
هم ساقی و هم ساغردرمجلس ما درده
ای جوووونم دخمل قشنگ??????????❤❤❤بسیارزیبااااوعالیییییی درودبه شما????????????❤❤❤❤❤
گر مرا حاکم کنند ….. بر شهر عشق
روی هر دروازه ای ، لوح محبت میزنم
بهر هر دل………. دلبرم باشد یکی
مهر باطل روی هر ،نوع خیانت میزنم
سخت میگردم…..همه بازار شهر
تاجران بی وفایی را،به زندان میکنم
بی نقاب آیند همه….در شهر من
با نقاب هرکس ببینم ، چهره ویران میکنم
گرگها در جای خود…..بره اهو جای خود
گر روند در جلد هم ، والله رسوا میکنم
عاشقان رامیدهم……..فرمان برحکم وفا
بی وفایان را ز شهر،حتما گریزان میکنم
با عدالت میزنم……تکیه به تخت حاکمی
باعث بد نامی عشق را پریشان میکنم ???????????
درود