شعر ۹۱۵
گفته ام یارب کجایی درد جانم را ببین
گفته انددرخانه اش جو حال زارم راببین
در طواف کعبه گفتم حال رنجورم ببین
از فراق یار این رخسار بیمارم ببین

گفته اندرستن زغوغای جنون درکعبه بین
آمدم در خانه ات ماندن به جانم را ببین

شوروشوق عاشقی فرمانده جانم شدست
خیل مژگان رافراخوان عشق برجانم ببین

شورو مستی رابجان دارم نگهبانش تویی
قلب مجنون گشته ام را پاسداریش ببین

خواهم از عشقم سماع عاشقی بر پا کنم
مهدی شوریده را در عالم مستی ببین

2 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *