شعر ۸۹۱
صیداین دامم نمی دانم که صیادم کجاست
دانه و دام را بدیدم این که صیادم کجاست

آمدم در دام او تا صید مه رویی شوم
صیدمه رویان شدم دردام، صیادم کجاست

شور و مستی دانه دام و من شوریده دل
در پی آن دانه بودم شور صیادم کجاست

در قفس اشکسته و بی بال و پر افتاده ام
بینوا بی آب و دانه عشق صیادم کجاست

من ندانستم که صیادم جفا پیشه کند
مرغ عاشق رابه دام آردنگویدخود کجاست

One comment

پاسخ دادن به s4eedeh1 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *