شعر ۸۷۴
گویند به میخانه همه مست و خرابند
هر یک به سماع آمده در عین کمالند
بیچاره دلم پای به زنجیر نگاری
افتاده ز پا عاشق دیدار جمالند

3 Comments

  1. ناز کن نقاشیم بد نیست،نازت میکشم
    مثل یک آهو که نه، مانند بازت میکشم

    تار موهای تو کوک و ضرب قلبم کوک تر
    بااجازه لحظه ای دستی به سازت میکشم

    سر لبهای تو عالم را به زانو میکشد
    باجسارت یک سرک هم من به رازت میکشم

    قبله گاه کافران چشمان رنگین تو است
    این جماعت را به صف وقت نمازت میکشم

    نازداری نازنین نازت بنازم ناز کن
    ناز کن من یک هنرمندم که نازت میکشم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *