شعر ۸۵۷
هر دم از خانه به خم خانه شوم
پی ساقی جهت باده به میخانه شوم
جام می بر کف و مستانه شوم
چون بنوشم ز جام دلبرجانانه شوم
شعر ۸۵۷
هر دم از خانه به خم خانه شوم
پی ساقی جهت باده به میخانه شوم
جام می بر کف و مستانه شوم
چون بنوشم ز جام دلبرجانانه شوم
ای جوووونم دخمل زیباودوست داشتنی??????بسیارزیباوعاااالی???????????
ای جونم عزیزم این پرنسس زیبا و دوست داشتنی??????????????????
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم دلم گرفت
کم کم به سطح آینه برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم دلم گرفت
شاعر کنار جو گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت
چه دختری قند عسلی ماشاءالله ? ماشاءالله ? ماشاءالله