شعر ۷۹۸
محرما، از درد پنهانم تو می دانی و بس
از غم و هجر و فراق یار می دانی و بس
خانه ی آباد را ویرانه می دانی و بس
آن غزل ناخوانده راافسانه میخوانی وبس
شرح عشق وعاشقی دربزم می دانی وبس
زلف آن آشفته را دردانه می دانی و بس
قصه’ آوارگی را بس تو می خوانی و بس
داستان شور و شیدایی تو می دانی و بس
ناله بلبل برای گل تو می دانی و بس
لاله خونین به دشت افتاده را دانی و بس
از گلستان چون جدا کردی تو می دانی وبس
سوی خودخوانی به گلزارت تومی دانی وبس

One comment

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *