شعر
روزگاری من و دل در پی محراب شدیم
وعظ واعظ شنیدیم و پشیمان شدیم
که همه عمربه وعده سخن ازحوروبهشت
آنچه می گفت و نمیکرد پریشان شدیم
عاقبت رشته الفت به بریدیم ز دو
جنت و حور بهشتیم و پی یار شدیم
مسجد و دیررها کرده به میخانه شدیم
سخن از پیر شنیدیم و به دلدار شدیم

One comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *