شعر۹۸۳
شوریده ام شوریده ام روی بتان را دیده ام
در عالم دل دادگی بر مهر شان پیوسته ام
بسیار خوبان دیده ام دل را به دلبر داده ام
افسانوافسون بوده ام شوریده ام شوریده ام
بر دلبران دل داده ام دل را به دلبر داده ام
در میکده بینید دلا ساغر به ساقی داده ام
آن ساغر بشکسته را من دیده ام من دیده ام
ته مانده هرباده را من خورده ام من خوردهام
بر زلف هر صاحب دلی پیوسته ام پیوسته ام
مجنون صفت درپی اومن رانده اممن رانده ام
آئید و زنجیرم کنید دیوانه ام دیوانه ام
عقل از وجودم رفته است بیگانه ام بیگانه ام
با عاشقان همره شدم چون نهر بر دریا شدم
ازین جهان من رسته ام بر عشق او پیوسته ام