شعر۱۰۹۸

ای خدا آتش به جانم کرده ای
عقل را تو از سرم بُبریده ای

بر سرای عاشقی پَر داده ای
بی سر و پائی نصیبم کرده ای

گفته ای مجنون سرای عاشقان
خانه و کاشانه ام دَر داده ای

میبری ما را بهر جا خواسته ای
در . خرابات مُغان‌ جا داده ای

دل به دلبر گر سپردم‌ دیده ای
درد هِجرِ عاشقی چون دیده ای

۱۰۹۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *