شعر۱۱۵۷
این جهان مستست و مست در گردشست
هم چو صوفی در سماع و وجد هست
مست باش و مست باش و مستِ مست
مست و مستی پاس دار از آن چه هست
گردشِ عالم همه در مستی هست
ابرو باد و خاک و آتش مست هست
ابر اگر باران نبارد مست نیست
بارِشِ باران زِ ابرِ مست هست
زِلزِله و زِلزال هم از مستی هست
آتش جسته زِ کوه هم مست هست
آسمان را عاشقی شیدا کند
چشمک اَنجَم بعالم مست هست
نورخورشید هم زِعشق آید پدید
گر جمالی آیدش از مست هست
گر زمین روید گیاه از عاشقیست
عاشقی هم گر بوَد از مست هست
آبِ دریا مستِ مستست ای عزیز
گر قراری او ندارد مست هست
آنچه آن دلدار گفتست مست هست
کائنات هم هستیش برمستی هست
گرچه دیدی نَقص در مستیت هست
یا سرِ مستی زِ سر بر جسته هست
پیر را پرسان شو ای باده پرست
از شرابِ لعل گون جو هرچه هست
عالم عقبا نشان از مستی هست
مست باشو مست باش تاهستی هست
۱۱۵۸