شعر۱۱۵۹
به سر کوی خرابات که منزلگه ماست
باده نوشان بگوئید که خمخانه کجاست
مرغِ دل از قفس جان به پرواز شدست
بال و پر بسته نداند که دلدار کجاست
همه ی مُغ بچگان ره به خرابات برند
من ندانم حَرَم ودیرکجامحرم اسرارکجاست
باده نوشیم به میخانه و رندان گویند
بهتر از میکده هم هست به عالم کجاست
من و ساقی به میخانه قدح باده کنیم
آنکه سر مست نگردد به میخانه کجاست
شیخ و مفتی ملامت کنند باده خوریم
آنکه با جام الست رخ نکند گو به کجاست