شعر۱۲۷۶

نائیم بنواز دل خون گشته است
بهر دلدارم چومجنون گشته است

از مشام بوی گیسویش چنان
هو و یاهو کرده رسوا گشته است

کوس رسوایی به هر برزن زدست
عاقبت آتش بجان و دل زدست

عاقلان گیرید و زنجیرم کنید
عشق او آتش بجانم چون زدست

کعبه و بتخانه را او پی زدست
درحریم دوست جان پرپرزدست

تا بگوید سِرّ عشق و عاشقی
دارِ حلاجی ره جانان زدست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *