شعر ۱۰۷۹
به کجا داده ای دل که به جان ما نیائی
به حرم سرای جانان چه زمان رخ نمائی

همه وقت در فراغت ز دو دیده‌خون فشانم
ز جنون گر رهیدم تو بگو چون نمائی

به نگاه چشم مستت دل و دین داده ام من
ز چه روی مینمائی که چنین بلای مائی

همه شب در خیالم غم دل با تو گویم
به کجا رفته ای تو که بخواب ما نیائی

2 Comments

  1. ‌ ‎‌‌‌‎
    رسم دنیا درهمین است آنڪه آمد رفتنے ست
    بعدِ رفتن نام نیڪت بر زبانها ماندنے ست
    تا توانے خلق را ازخود مرنجان با سخن
    آنڪه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنے ست
    عمرو جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی
    شیشه ے عمرگرانم عاقبت بشڪستنے ست
    ثروتت بند است برشب شهرتت با یک تبی
    عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنے ست
    دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بے وفاست
    خرقه ے زرهم بپوشے سیم و زرنابردنے ست
    ‌ ‎‌‌

پاسخ دادن به mozhganp2000 لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *