شعرA12
دلا دیدی چه ها میکرد با من عاشق‌ شیدا
حکایت از من و ما کرد با من‌ عاشق شیدا

غم دلتنگیش وا کرد با من عاشق شیدا
شکایت از جدائی کرد با‌ من عاشق شیدا

نگارستان چشمش را نشانم داد در غربت
که این مجنون چه هاکردست بامن عاشق شیدا

ز لشکرگاه مژگانش سنان ریزد بر جانم
هزاران خنجر افشاند به قلبم عاشق شیدا

خمار آلوده چشمانش خماری از وجودم برد
قدح گر پر کند‌ از می نگار عاشق شیدا

چنان آتش زند بر جان که از آهم فلک سوزد
ز هوشیاری و بد مستی کند آن عاشق شیدا

6 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *