شعر ۱۰۱۴
باغبان بوستان چرا ویران شده
آن گلستان خانه ی دیوان شده
بهر حفظش لاله ها پر پر شده
جسم وجانش لانه موران شده
بلبلان حنجر چرا خونین شده
نغمه خوانی آفت جان ها شده
آن چکاوک بال و پر اشکسته را
درقفس افتاده حبس جان شده
هد هد عاشق پی سیمرغ بود
در پی عشقش اسیر جان شده
بوی عطر گل کجا پنهان شده
شهریار آواره و حیران شده
می طراوت خون لاله در فضا
بوی موی جولیان یکجا شده
با نسیمی زلف دلبر وا شده
محتسب فتوا به حداجراشده
مهوشی از خود اگر بیخود شده
جسم وجانش طعمه لاشی شده
عاقبت رندان به زنجیرش کشند
گر زبانش لیلی لا لا شده
لبـــــــریز غزلهای عجیب است نگاهت
تلفیق شراب و شب و سیب است نگاهت
اکنون عرق شرم به آیینه نشسته ست
ازبسکه نجیب است و نجیب است نگاهت
دشتی ست پر از شعر و غزل،برکه و باران
ماوای غزالان غـــــــــــریب است نگاهت
گیسوی بلنــــــد تو شبیه شب عشق است
باجلوه ی مهتــــــاب رقیب است نگاهت
تو وسوسه انگـــــــــیزترین شعر خدایی
چون آیه ی آییــــــنه و سیب است نگاهت…..
ای جانمممممم?????????
شعربسیارعالییییی???????????
??????
شعرعالی???????????
بسیار عالی دستمریزاد