شعر ۹۸۵
حال خراب من به بین عشوه وناز را مکن
خانه ی شادیم خراب خانه خرابم مکن
دیده و دل داده ام نقش بلا خریده ام
درد و بلا چشیده ام این همه تو بلا مکن
جلوه حور من تویی نور به دیده ام تویی
شمع وشراب من تویی این جگراتو خون مکن
شعر ۹۸۵
حال خراب من به بین عشوه وناز را مکن
خانه ی شادیم خراب خانه خرابم مکن
دیده و دل داده ام نقش بلا خریده ام
درد و بلا چشیده ام این همه تو بلا مکن
جلوه حور من تویی نور به دیده ام تویی
شمع وشراب من تویی این جگراتو خون مکن
ای جااانم خوشگل خانوم???????????
شعربسیارعالی ???????????
رفته رفته از محبت سیر شو، بعدش برو!
از دل و دلبستنم دلگیر شو، بعدش برو!
قهر کن هی بیبهانه، روی اعصابم بیا!
پیشِ قلبت پاک و بیتقصیر شو، بعدش برو!
لحظهها را غرق در سرگیجه و سردرد کن
مثل کابوسِ منی، تعبیر شو، بعدش برو!
در حقیقت اتفاقی ساده بودی و عجیب!
باعث ایجاد یک تغییر شو، بعدش برو!
قصد رفتن کردهای محکم در این تصمیم باش
قاطع و بُرّنده چون شمشیر شو، بعدش برو!
برنگرد و قصد توجیه عملکردت نباش
بیخیال قصه و تفسیر شو، بعدش برو!
فکر دلتنگیِ این شاعر نباش و عزم کن
در تمام لحظهها تکثیر شو، بعدش برو!
عزیززم خدا نگهدارش باشه?????????????????
شعر عالی????????????????????