شعر ۸۳۷
گر باده به دستم و گر باده فروش
بامغبچه گان همیشه درجوشوخروش

گویند به میخانه رویم شاد و خموش
بامطرب ومیخواره شویم باده بنوش

9 Comments

  1. کوچ کردی از من و از روزگارم بی خبر
    پر کشیدی سوی ییلاقی از اینجا خوب‌تر
    بال و پر دارم، ولی پرواز یادم رفته است
    رفتی و من ماندم و یک انتظار بی ثمر
    گر چه می‌دانم نمی‌آیی ولی هر روز صبح
    آب و جارو می‌کنم این خانه را با چشم تر
    آنقدر خوش‌باورم با اینکه با او دیدمت
    دستپاچه می‌شوم با هر صدای زنگ در
    خوب می‌دانم چه می‌خواند درون گوش تو
    “قد دنیا دوستت دارم”، ولی من بیشتر
    من زمین، تو آسمانی؛ من کجا و تو کجا
    من فقط یک ماه دارم، تو هزار و یک قمر
    رسم قوها، رسم کفتر های هرجایی نبود
    عشق یعنی زندگی تنها برای یک نفر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *