شعر ۳۸
نور تویی هور تویی جلوه و منصورتویی
دشت تویی دمن تویی بر تویی بحرتویی
مهر تویی ماه تویی لولو و مرجان تویی
بخت تویی تخت تویی خانه آن یار تویی
شورتویی شعف تویی ساقی مجلسم تویی
ساغر باده ام تویی شاهد و هم کسم تویی
خواجه تویی پیر تویی رهبر گلزار تویی
شاه تویی ملک تویی حاکم این فلک تویی
آنکه حقیراست منم بسته به پیرست منم
حاکم دل نیست منم مالک و دلدار تویی
خیز و بیا به مجلسم بین ندای این دلم
های اگر هوی کنم در قفسم رها تویی
ای جوووونم دخترزیباااا??????????شعربسیارعالیییی زیبا?????????
?????خوشگلم???????????????????????
شعر عالی????????????????????????
خواستم در بغلت عاشق مجنون باشم
خواستی در طلبت شاعر دلخون باشم
خواستم پر بکشم با تو اعماق بهشت
خواستی پیش خودم اتش افزون باشم
خواستم سحر تو را باطل بالشعر کنم
خواستی پیش شما حضرت افسون باشم
خواستم طبٌّ غرل در شعرا باب کنم
خواستی صاحب این بدعت اکنون باشم
میرزای دل تو حکم به تحریمم داد
خواستی درد کشم عاشق توتون باشم
خواستم فال بگیرم که تو شاید روزی…
خواستی در به در عشق تو خاتون باشم
???