گرد این عالم بسی گردیده ایم
از نکورویان نکویی دیده ایم

خیمه ای ازدل به دلبر داده ایم
خون دلها بهر گلها خورده ایم

بلبل جان را ز گل پر داده ایم
پیش گل از آه جان سر داده ایم

قصه یوسف ز کنعان گفته ایم
داغ هجران از ذلیخا سفته ایم

داستان شیخ صنعان رانده ایم
چارصدمرد ازمریدان خوانده ایم
سوختن چون شمع را آورده ایم
آتش اندر بند بند ش کرده ایم

چون سخن ازعشقها وارانده ایم
آنچه عشاق گفته اندآن گفته ایم

4 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *