شعر
گر گردش ایام به کام تو نشد
گرچرخش رخسار بتان بر تو نشد

افسرده مشو که بر گلندام نشد
بر رابعه و لیلی و عذری نشد

2 Comments

  1. زمین ای کاش دریا بود و من در آب می مردم…
    شبیه قایق دلخسته ی سهراب می مردم… نگاهش خسته شد از من،شدیدا غرق او بودم…
    ولی قسمت نشد باید،در آن مرداب می مردم… تمام روز و دلتنگی،رفیقان خسته ام از این…
    بدون دلهره باید،میان خواب می مردم… درون دره ای باید،خودم را پرت می کردم…
    شبیه مرد مفقودالاثر،بی قاب می مردم… وجودم منهدم می شد،در این طوفان تنهایی…
    به شکلی غیرمعمولی،در این گرداب می مردم… گوارا باشد این دنیا،برای هرکه می خواهد…
    کمی بی طاقتم باید،کمی بی تاب می مردم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *