شعر ۸۰
شهر شوریده و افسرده و دیوانه توست
هر کجا قصه اگر هست ز دلداری توست

شمع و پروانه وبلبل همه درخانه توست
غم نباشد درآن خانه که ساقی برتوست

همه گویند که مجنون بسرا پرده توست
سوختن برشمع کار تو وپروانه ی توست

جمع مستان به میخانه به یاد رخ توست
توچه دانی که عالم همه دیوانه ی توست

شاهد مست اگر هست به خمخانه توست
مست وهوشیارپی مسجدوبتخانه توست

شرح سیمرغ ز عطار همه در ره توست
در فنا و در بقا آن چه رود زان بر توست

2 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *