شعر ۹۸ خرقه آلوده به می را چو ز میخانه برم در پی پیر مغان شکوه ی جانانه کنم که حریفان قدح و باده به خمخانه برند سخن از عشق نگویند چه به پیمانه کنم ساقی امشب به قدح جرعه ای از می مفکند تا به خانقاه روم و سجده …
برچسب: iran
شعر ۹۶ چه کنم بسکه گرفتار غم یار شدم به اسیری پی آن دلبر ودلدار شدم غم بیهوده به جانم زده ایدل شرری که چرااینهمه من غصه وغمخوارشدم دل شوریده ی من مهر بتان می طلبد عاقبت خانه نشین بر در احزان شدم
شعر ۱۰۰۹ ما دل شده و پیر ز رفتار نگاریم افسرده و شوریده پریشان نگاریم شوریده گی ما حکایت ز دل ماست این پیری و رنجوری ز دلدار نگاریم ازدست جفایش به مسلخ شده ایم ما شمشیر بدست آمده قربان نگاریم افسوس دراین وادیه غمخوارنداریم افتاده و مجروح ز بیداد …
اخوان ثالث درجواب این آورده که میگوید دلا به هندو چین مرو و بیا با خدای خویش بساز که هر کجا روی آسمان همین رنگ است من اینجا بس دلم تنگ است وهر سازی بد آهنگ است بیا ره توشه بر داریم قدم درراه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هرکجاآیاهمین …
شعر ۹۵ در خیالم دجله را پر خون کنم در خیالم آب در هامون کنم در خیالم دار آن حلاج را در خیالم آتشی بر آن کنم در خیالم دشتها پر گل کنم در خیالم مهر بر عالم کنم در خیالم دشنه ها را خم کنم در خیالم عشق را …
شعر ۹۲ مادر ره معشوق بسی جور کشیدیم مادیده ودل جانب معشوق کشیدیم در میکده بسیار می و باده کشیدیم با ساقی و شاهد پی دلدار دویدیم معشوق ندیدیم و معشوقه ندیدیم خمخانه به گشتیم و دلدار ندیدیم او غارت دل کرده و یغما زده بودیم او آفت جان کرده …
شعر ۹۳ ایوار گذر کردم از کوی تو جانانه عطرگل گیسویت ایماست بدان خانه گفتند فریبایی در مجلس آن خانه لامک به سر بستی کردی منو دیوانه
شعر ۹۱ عشق بر هر دل زند مجنون شود شورومستی دردلش همگون شود در دیار عاشقی حیران شود همچو مجنون در پی لیلا شود نم نمک عمرش پی عشقش شود هستی و بودش فنای او شود میرود تا جان فدای جان شود جان اگر باشد به جانانش شود همچو منصور …
شعر ۱۰۰۸ من مستم ومن مستم من مستم اگرهستم در دایره مینا دیوانه و سر مستم جامم به شکستی تو دیدی که من مستم جام دگری پر کن شوریده و سر مستم گر شاد همی هستم چون مستم و چون مستم هم عاشق و هم معشوق هم محرم سر مستم …
شعر ۱۰۰۶ به طاق، ابروی او آواره گشتم به مژگانش اسیر دانه گشتم به لبهایش چنان مخمور گشتم چو مجنون عاشق ودیوانه گشتم