شعر ۷۴ دلربایی کرده ای اول ولی حالا چرا بی خبر از حال زارم رفته ای حالا چرا مهوشان بر دلکشان پیوند یاری بسته اند بی وفایی ها چرا بی دلربایی ها چرا میزنی آتش به جانم زلف را افشان مکن خانه ام بر باد دادی بی قراری ها چرا …

شعر ۷۳ پیام دادی نگاهم قند قنده دلت بر چین زلفم در کمنده لب و پیشانیم را بوسه دادی سیوال کردی بگم بوسم به چنده عزیزم بوسه ها یم بس گرانه به هر بوسم هزاران جان فدامه نمیدانی که جان دادن به مهدی نشانش بوسه ها ی بی امانه

شعر ۳۹ شور تو را میزند این دل شوریده ام مست و خرابم کند این دل دیوانه ام حال چه ها کرده ای با سر سر گشته ام جوروجفادیده است این تن بس خسته ام مسجد و محراب را درب بخود بسته ام روی بتان دیده ام از همگان جسته …

شعر ۹۱۴ خدا یا تو دانی که مست توام ز خمخانه ی تو ، نه میخانه ام اگر باده نوشم کرم از تو هست اگرمی فروشم سخا از تو هست سخن گر به گویم ز اعجاز توست شکایت کنم بخشش ازسوی توست تو سلطانی خود به پا کرده ای جهان …

شعر ۹۸۸ چه سوداییست این سوداندانستم که این سودا دلم قْلزُوم خون کرده دو دیده شط خون کرده مرا بی تاب جان کرده حکایت از جنون کرده هوای عاشقی در سر دل و دیده به خون کرده چنان بر زلف و رخسارش اسیر روی او گشتم دل و دین را …

شعر ۹۸۷ پیر مناجات را گفته حاجات را علم سماوات را بر در میخانه گو بی سرو پابوده ایم درهمه جابوده ایم در بر ساقی مست همره آن باده گو دوش به میخانه شو همدم پیمانه شو باده ز پیمانه زن از سخن عشق گو نرگس مستش ببین باده بدستش …

شعر ۹۸۶ بیا جانا که بیمارم شکسته این پرو بالم حکایتها به دل دارم شکایتها ز دل دارم نمی دانم ازاین دردم ازین دردوازین دردم نه درمانیست بر دردم نه سامانیست بردردم دلی دارم پر از دردم طبیبی نیست بردردم دوایی نیست بر دردم شفایی نیست بردردم غریبانه گذر کردم …

شعر ۹۸۵ حال خراب من به بین عشوه وناز را مکن خانه ی شادیم خراب خانه خرابم مکن دیده و دل داده ام نقش بلا خریده ام درد و بلا چشیده ام این همه تو بلا مکن جلوه حور من تویی نور به دیده ام تویی شمع وشراب من تویی …

شعر ۹۸۴ ره بتخانه شدم چونکه تو گشتی صنمم مست میخانه شدم چونکه توبودی ببرم به خرابات شدم چونکه خراب تو بودم ساجدروی توام سجده به سویت ببرم

شعر ۸۹۳ شوریده ام شوریده ام روی بتان را دیده ام در عالم دل دادگی بر مهرشان پیوسته ام بسیار خوبان دیده ام دل را به دلبر داده ام افسان وافسون بوده ام شوریده ام شوریده ام بر دلبران دل داده ام دل را به دلبر داده ام در میکده …