شعر۱۰۶۲ دوش در میخانه بودیم و‌چه حالی داشتیم ساقی و ساِغر به پای همدگر می داشتیم شاهد مجلس به رقص وصوفیان در وجدونای جای جای میکده هر یک نگاری داشتیم تار و طنبور در کنار نای غوغا کرده بود رقص مجلس را نگاه کبریائی داشتیم دف زنان یاهو کنان پیر …

شعر۸۷۱ در کوی می فروشان حرف و حدیث می بود گر مست گشته ای تو آنهم سخن ز می بود در کاروان دل ها گفتار عاشقان بود شور و شراب و مستی همراه دلبران بود

شعرa66 دوش کجا بوده ای شور که را دیده ای مست ز میخانه ای بر در آن خانه ای ساقی پیمانه ای دلبر جانانه ای مسجدو میخانه ای شاهد دردانه ای وجد به پا کرده ای ولوله ها کرده ای بر در دیر و حرم خون به پا کرده ای …

شعر۱۱۱۷ روز عشق و عاشقی بوی محبت می دهد چون نسیم صبحگاهی جان به دلبر می دهد عاشقان شیدا وشوریده ، چنان دل می دهند آنچه معشوق میدهد جانها به عاشق می دهد نکهتی از سوی تو آید ، مرا جان می دهد عشق و سودای تو جانان ، بوی …

شعر‌a68 ای کاش دمی بر در میخانه نشستی ای کاش پی عابد و زاهد ننشستی ای کاش ز محراب و سجاده گذشتی در میکده با ساقی و شاهد بنشستی

شعر a69 ‌ گر نگاهت میکنم این دیده ام بیمار توست آنچه میخواهد این بیمار از لبهای توست شربت دردم ز جام و ساغر لبهای توست گر شفاهی هست بر دیده زان لبهای توست

شعرa64 سرخی می در صُراحی جلوه گاه روی توست نشئه ی می در خماری گرمی از اندام توست برقع از رو وا کنی آنگه قیامت کار توست محشری بر پا شود آنهم بگویم کار توست خاموشی جایز نباشد پرپر گل دیدنو

شعر‌a63 ما مست ز میخانه و میخانه ز ما مست شاهد بسماع ساغر و پیمانه ز ما مست ساقی به دلدار و دلدار ز ما مست ای هم نفسان باده و پیمانه زما مست خاموشی جایز نباشد پرپر گل دیدنو

شعرa72 استاد مشیری فرموده اند : دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ به در و دشت و دمن ؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟ یا به یک خلوت وتنهائی امن ؟ دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ در پاسخ گفته ام …

شعر a62 گر گردش روزگار به کام تو نشد گر گردش رخسار بتان بر تو نشد افسرده مشو که بر گل اندام نشد بر رابعه و لیلی و عَذرام نشد