شعر۹۹ چون تو باشی ، دل ما غیر خدا میطلبد زلف آشفته و خوی کرده تورا  میطلبد نامدی  در  برما  وای  دلم  می  طلبد لب میگون و  شرابی  تورا  می  طلب د

شعر۹۸ عشق یوسف چون زلیخا را گریبان گیر کرد عافیت بر خود درید و در  ملامت گیر  کرد جامه  یوسف درید و کوس  رسوائی خرید عشق یوسف را به بینید با دلارایم چه کرد

شعر۹۷ گفتی صنما  جلوه نما  بر  دگران این دل چه کند جلوه گری بردگران در  وادیه گفتند  برند  مرغ  دلم همراه  دوصد  پرنده  هم بادگران

شعر۹۵ ققنوس  اگر نزاد  عیبش  مکنید در آتش خوداگر بزاد عیبش مکنید با صوت  و  نفیر  عالم  آگاه  کند با هیمه عشق  زاد بنیاد کند

شعر ۹۳ آئیدو پیاله ها زمی پر بکنیم آئین پرستش بتان نو  بکنیم آزاده شویم زشر شرع  دگران بر منبر وعظ عشق بنیادکنیم

شعر۹۲ شیفته و شیدای توست مست می ناب توست کشته  و  بیمار  توست  عاشق  دیدار  توست آنکه خریدار توست بر حرم و راه توست طره مشکین توست مهر دل انگیز توست بر  در  و  دیرو حرم ولوله ها کار توست وین صنم حور وش شاهد درگاه توست شور ت و …

شعر۹۱ عاشق شده ای ، حال و هوای توخرابست دردی که کشی ، درد  برای تو  دوا  هست آرامش  تو  در  بغل  یار چو مینوست آن خواب و خوراک تو هم ازروی نیازست تشخیص  طبیب  تو  همه بر در یارست عطر  تن  معشوق  هم  از باغ جنانست او باتوخوشست ناخوشیت …

شعر۹۰ ای دل رمضان آمد و میخانه به بست بر تربت  عاشقان  پیاله  به  شکست گفتی که صیام رود خریدار توهست افسوس که پیمانه و پیمان بشکست

شعر۸۸ گلزار  نگه  به چشم  مستت کردست نرگس خجل و لاله به کنجی بنشست ساقی در داد که عاشقان جمع  شوید لیلی به کجاوه هست و مجنون مست

شعر۸۷ ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان افتاده  دلی  دارم  و خواهان گلی این گل  ز کجا  آمده  آنرا بستان