شعر ۱۴۳ بیائید بیائید که دلدار همین جااست بیائید بیائید می ناب همین جاست بیائید بیائید که محراب ندیدست بیائید بیائید ز محراب جهیدست بیائید بیائید که ساقی به مجلس بیائید بیائید که شاهد رهیدست بیائید بیائید که در مجلس حوران بیائید بیائید دو صد مغبچه گان را بیائید بیائید …
شعر۱۴۲ در دایره عشق همی گردیدم در مجلس عاشقان بسی رقصیدم از محفل عاشقان ندا شد به دار دانی که در این سرا چه سرهاست به دار
شعر۱۴۱ گر بصحر ا رو کنم لیلیم تو گر به دریا رو کنم ماهیم تو گر دلی دارم به یغما برده ای دل ربا بردی ولی جان برده ای گر به فتوای حبیبان بوده ای حکم بر دل بود چرا جان برده ای
شعر۱۴۰ آیا که شود هر دو به میخانه درآئیم افسانه دل را بر ساقی بنمائیم از ساغر او هر دو ، دو سه جام ستانیم غمهای حزین را بر شاهد به نمائیم
شعر۱۳۹ من می بجز از کف دلدار نخواهم درمجلس عشاق بجز جام نخواهم حوری وش مجلس اگر دلبر ما بود صد جان بدادیم و غم یار نخواهم نوروز رسیدست و دل افروز رسیدست بر خیز دلا حسرت ایام نخواهم بلبل به غزل خوانی گلزار به وجد است ای مرغ چمن …
شعر۱۳۸ هر کجا روی کنم ، روی تو را میبینم هرسو ار سجده کنم، کعبه تورا میبینم می و میخانه ، چو بینم تورا میبینم ورنه در مسجد و معبد بتان میبینم
شعر۱۳۷ در مسجد ومحراب مرا جای نباشد ای همنفسان راه خرابات چه باشد افتاده ام از آن بام مرا راه دهیدم شاید به میخانه مرا راه نباشد گویند در آنجا بگیرند و به شویند با آن شرابی که ز خمخانه نباشد گر ساقی مجلس نیازست به نیازست این می زده …
شعر۱۳۶ آن زخمه که بر تار زدی زخمه به جان بود آن صوت که از تار شنودی غم جان بود گر دوش به میخانه شدی با دف و نائی امشب صنما میکده با عود و ربابی
شعر۱۳۵ امشب ندائی و صدائی ز دلدار نیامد دلتنگی لیلاست که بر قیس نیامد مجنون به هوای دل دلدار نیامد لیلی به سرایش خبر از یار نیامد