شعر ۳۷ به خرابات شدم دل به نگاری دادم دامن تر به هوایش دل و دین را دادم گفته بوداست دلم را به هوایت دادم آنچه پروانه به شمع داددوچندان دادم شمع در ماتم دلدار رماد بر سر ریخت من بیچاره به راهش سرو جان را دادم در بدر بی …
برچسب: شعرای_معاصر
شعر ۳۶ در خیالم دجله را پر خون کنم در خیالم آب در هامون کنم در خیالم دار آن حلاج را در خیالم آتشی بر آن کنم در خیالم دشت ها پر گل کنم در خیالم مهر بر عالم کنم در خیالم دشنه ها را خم کنم در خیالم عشق …
شعر ۳۵ بنده مطرب آن غمزه و ناز تو منم همچو لاله جگرخون شده دار تو منم به کرشمه تو نظر بر من مجنون نکنی به طریقت تو بگو راز و نیاز تو منم جرعه ای باده از آن لعل لبت میخواهم آتش طور به سینات اگر هست منم
شعر ۹۰۱ فلک دارو ندارم داده بر باد بخون خواهی نگه کرده به ارباب چراغ بخت من سو سو ندارد که هرچه رشته ام او داده بر باد
شعر ۹۶۰ در خرابات پی حشمت و جا آمده ام آنچه در مسجدو محراب نبود آمده ام به ره کعبه ندیده ره آن آمده ام صاحب خانه کجا من پی آن آمده ام همه پرسند کجا نام و نشان آمده ام یار در خانه و من خانه خدا آمده ام …
شعر ۳۴ دیگه فریاد رسی نیست که فریاد کنم نشتری بر دل بی تاب زدی داد کنم همه شب تا به سحرذکر و دعای توکنم تو به خواب دگری رفته نگفتی چکنم
شعر ۳۲ در حریم کبریایی وصف گیسوی تو بود گفته کروبیان از چشم میگون تو بود عطرمینوهم نشان ازبوی گیسوی تو بود جلوه حور از فروغ نقش سیمای تو بود
شعر ۹۵۹ سیر شراب میشوم باده جام میشوم در بر یار میشوم مست و خراب میشوم آنچه ز خود بریده ام تیر بلای میشوم روح بجان خزیده ام دلبر و جان میشوم خواب خراب دیده ام خانه خراب میشوم گلشن جان من تویی باده ناب می شوم شوربه پای میکنم …
شعر ۳۰ بلبل از شوق گلش فریاد ها سر میکند در گلستان شکوه ها از پرپر گل میکند ناله هایش لاله و گل را جگرخون میکند اشک گل بر برگ گل شبنم نمایان میکند
شعر ۹۵۷ می روم در کوچه باغ زندگی می پرم بر شاخسار زندگی مرغ دل پر می دهم بر زندگی تا دبجوید دانه های زندگی بلبل بختم غزل از زندگی حنجرش را میدرد بر زندگی تا بگوید بخت تونوبخت نیست نو جوانی و جوان در زندگی درجوانی موی خودکردم سپید …