شعر a40 باده خالیست دلم شور و نوائی دارد ساقیم جلوه و رخسار و نگاهی دارد لب میگون و شرابی و هوس آلودش دل و دینم بر این بت چه بهائی دارد
برچسب: شاعر
شعر ۹۲۹ الهی به آنان که در خانه ات به رندان رفته ز میخانه ات به مستان رسته پریده ز عقل به سلطان افتاده از رخش وتخت به آنان که دین را رها کرده اند ز شیخ و ز مسجد جدا رفته اند به آن صوفی گفته هو هو کنید …
شعر۸۳۴ طلب بوسه چو کردی به غارت به برد عطر یاس تن لیلیست که مجنون به برد بوسه باران شدنش یاد ذلیخا به برد نفس گرم تو ایمان و به یغما به برد به در میکده بنشسته به یاد رخ یار آنچه او یاد کند خسرو شیرین به برد ۷ …
شعر a48 جام می گلگونه رنگش دیده ایم از شرابش مست و حیرانگشته ایم نوش نوش جام را در داده ایم از می انگور شادان گشته ایم
شعر ۹۷۶ همچو مجنون سر بصحرای جنون خواهم زدن گفته ی حلاج را در پای دار خواهم زدن گِرد آبادی نگردم با دل دیوانه ام درحریم کوی جانان خانه ای خواهم زدن نو جوانی و جوانی را به نِسیان داده ام سوک آن دوران خوش را بر جگر خواهم زدن …
شعر۶۹۲ آمدی بار دگر افسون کنی خون دل برسینه مجنون کنی آمدی تا عشقبازی سر کنی همچو لیلی عاشقی دردل کنی آمدی فریاد خسرو سر کنی زخم خنجر بر دل شیرین کنی آن گل اندام و تو بهرامی کنی رابعه جانش به جانانش کنی شور و شیدائی به عالم وا …
شعر ۸۲۹ چندیست که میخانه دگر ساز ندارد چون ساقی و آن ساغر و پیمانه ندارد گویند که میخانه دگر بوی ندارد بوی از بت یک عاشق دلجوی ندارد بوی می ناب از طرف یار ندارد شوریدگی از دلبر و دلدار ندارد شاهد به میان نیست که مطرب ندارد چون …
شعر۱۱۰۲ به هر میخانه گوئی بی امانند پی جامی به هر سو ئی شتابند دو صد ساقی بمجلس شور دادند ز شاهد آنچه می خواهند نشایند جمال مهوشان در باده دارند به زلف سیم ساقان جان فشانند دلی دارند چو لیلی در تب و تاب چو مجنون گِرد صحراها دوانند
شعر a46 باز امشب من در آن مجلس چه غوغا کرده ام نرگس مستش چو دیدم شور بر پا کرده ام شور و شیدائی به پای دل چه رسوا کرده ام آبروی خود در آن مجلس به یغما کرده ام آن چه در دل داشتم در بوق کرنا کرده ام …
شعر a45 من مست در این عالم هوشیار نمیبینم بیداد در این عالم دادار نمی بینم شور است و شیدائی هوشیار نمی بینم گفتار به هر مجلس کردار نمی بینم آن صوفی مجلس ساز با تنوره اش بینم خواهد به سماع خیزد هوشیار نمی بینم آن ساقی سیمین ساق …