شعر ۱۰۶۰
ساقیا بستند آن میخانه را
از کجا پر میکنی پیمانه را

شیخ را بر گوی ما در مانده ایم
از حرم وامانده زینجا رانده ایم

در خراباتم اگر خمخانه ایست
محتسب‌ را هم بدانجا لانه ایست

باده پر کن ز آن شراب کوی دوست
قصه و افسانه خوان زآن موی دوست

شیخ و مفتی هر یکی فتوا دهند
آن پلشتان هم به دان ایما دهند

میکده آتش به جانها می زند
شورو مستی بر تن و جان میزند

می کنند هو هو یاهو می کنند
همچو منصور بر سر دارت کنند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *