شعر۱۰۶۱
هر چه میخواهی ز جانم باز جو
سینه ام بشکاف و قلبم را به جو
او به عشق تو دما دم می تپد
درد دارد درد او را تو به جو
عشق تو دیوانه و مجنون کند
درد بی درمان جانم را به جو
در جوانی پیرو فرتوت آمدم
صبر ایوبی به جانم را به جو
یوسف حسنم ز کف رفته برون
از ذلیخا عشق جانم را به جو
می پرد مرغ دلم بر بام تو
دانه بردامت بریز و آن به جو
ای جووونم دخترزیباااا??????❤️❤️
شعربسیارعالییییی وزیباااا?????????