شعر۱۰۲۶
در حرم دوست چه ها کرده است
ساغر و پیمانه به پا کرده است

هو کند مجلس و میخانه را
مست کند شاهد و فرزانه را

نرگس مخمور و مستش به بین
لامک بر بسته به زلفش به بین

جلوه ی رخسار پری روی او
مرده ستاندست به پا موی ا و

پیرزمسجد شده است سوی او
چیست طریقت از این روی او

مسجدو محراب سویش ساخته
دلبرو دل را به دو باخته

عالم او عالم دل داری است
شور اگر هست ز شیدائی است

روی خوشش هاله ای ازهورهست
جلوه او آتشی از طور هست

One comment

  1. روزها در ازدحـام کـــوچه ها گـُم مى شوم
    همنشین ساغر و هم صحبتِ خُم مى شوم
    لااقــل در جای خلوت می شوم آسوده دل
    راحت از زخم زبان وحرف مردُم می شوم
    میکشم خود را کنار از حجم رویاهای دور
    بس دچار وهـم وکابوس وتوهّم مى شوم
    پر شده راه گلویم از شبیخون هـای بغض
    ازدرون چون موج دریا پرتلاطُم مى شوم
    باید از نو بگذرانم وقت خود را در سکوت
    از غــم و دردی که دارم بی ترنّم مى شوم
    بعــد از این آهسته می بندم زبان از گفتگو
    فـــارغ و آسوده حـال از هر تکلُم می شوم
    دور اول تا ششم را دور خــود پیچـیده ام
    رهسپارِ کــوی عشق از دور هفتم می شوم
    مِثل بلـــدرچینِ تنها ای عسل در دشتِ گل
    خوشه چینِ ساقه های زرد گندم می شوم
    #علی_قیصری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *