شعر ۷۳۲
در کوی خرابات اگر یک صنمی هست
نازم به جمالش که او هم نفسی هست

ساقی به میخانه و حاجی به زیارت
هر یک به طریقی پی جام ملکی هست

مفتی چه داند که عاشق پی معشوق
درمسجد و میخانه پی جام تری هست

معشوق عیانست و عاشق پی آنست
عاشق نداند که معشوق همان هست

آن مغ به آتشکده ترسا به کلیسا
خماربه میخانه وهر یک پی آن هست

4 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *