شعر A16 مسجد و میخانه را بنهاده راه دل شدیم کعبه و بتخانه را هشته پی دلبر شدیم از طواف سنگ و گل رسته ره آن دل شدیم تا بیابیم اصل خویش بر مکتب جانان شدیم

شعرA15 گیسوانت دام کردی خال لب هم دانه اش صید را پروانه کردی شمع را دیوانه اش شعله را در رقص کردی آتشی بر خانه اش خانه اش ویرانه کردی سوختی کاشانه اش جسم و جانش سوختی آندم شدی دردانه اش خود به سوختی آن به سوختی و رماددر ماتمش …

شعر A14 ساقیا در ده که ما مجنون شدیم باده نوشیم و چنان حیران شدیم آنچه درجام شراب افکنده ای ما آن شدیم جرعه جرعه نوش نوش آن شدیم آنچه در عالم نه بینی آن شدیم عاشق شیدایی و شیدا شدیم گر گناهی باشدش بیرون شدیم چون ثواب آید درون …

شعر A13 عشق یعنی دل به دیگر داشتن جسم و جان را در رهش انگاشتن باده را در جام و ساغر ریختن مشک سوده را در آن انداختن زخمه را بر تار جان بنواختن شاهد و بر رقص بر پا داشتن مطرب و نائی نوائی داشتن خسروانی ها سرودی ساختن …

شعرA12 دلا دیدی چه ها میکرد با من عاشق‌ شیدا حکایت از من و ما کرد با من‌ عاشق شیدا غم دلتنگیش وا کرد با من عاشق شیدا شکایت از جدائی کرد با‌ من عاشق شیدا نگارستان چشمش را نشانم داد در غربت که این مجنون چه هاکردست بامن عاشق …

شعر A18 شاهنشه عاشقان اگر مجنون است حلاج چرا چهره او در خون است چون قامت منصور به شلاق بزند بکتاش فغان کندکه او مجنون است

شعر A10 در کوی خرابات اگر یک صنمی هست نازم به جمالش که خود راز کسی هست ساقی به میخانه و حاجی به زیارت هریک به طریقی پی جام ملکی هست مفتی چه داند که عاشق پی معشوق درمسجدو میخانه پی جام تری هست معشوق عیانست و عاشق پی آنست …

شعر ۱۰۶۵ به میخانه اگر خانه کنی همه جا نور به پیمانه کنی مسجد و دیر خرابند و خراب گر به میخانه اگر خانه کنی بت و بتخانه چو زندان تواند گر به میخانه اگر خانه کنی ساقیان مست به دیدار تو اند گر به میخانه اگر خانه کنی تار …

شعر ۱۰۶۳ مه جبینی و جهان عاشق توست لیلی خلق شدی خلق‌همه عاشق توست دل سودا زده ات شور که را می دارد که چنین مست از آن ساغروپیمانه توست