شعر ۲۸۴ ای کاش دمی بر در میخانه نشستی ای کاش پی عابد و زاهد ننشستی ای کاش ز محراب و سجاده بجستی در میکده با ساقی و شاهد بنشستی
برچسب: شعر_مهدی_سزاوار
شعر ۲۸۳ (عشق یعنی کودتای چشم تو در قلب من) گفته بودی کودتاگر کودتائی میکند کودتا در قلب و در جان میکند چشم را گفتی حیات کودتاست من بنازم برنگاهت کودتا گر میکند
شعر ۲۸۲ قسام چنان کردست افسون بکار من تقدیر حکایت را خواندست بگوش من هرلحظه که فریادم ، فریاد رسی خواهد او هست که میگوید افسانه آن بر من
شعر ۲۸۱ تنگی دل کجا و غم دلدار کجا سرخی می کجا و لب میگون کجا مستی باده کجا و چشم خمار کجا بوسه برجام کجا بر رخ محبوب کجا
شعر ۲۸۰ دلبران دل میبرند ، اما به یغما میبرند گر تو جان را میبری ، میبر ولی دل رامبر دل مکان عشق باشد هیمه آن آتشست هیمه اش مهر و محبت باشدو دل را مبر خال زیبای رخت دل می برد دل را مبر این دل شوریده هر جا …
شعر ۲۷۹ عزیزی در پیامی برایم آورده است : ((تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای)) ((بخدا حال مرا خوب بهم ریخته ای)) ((آنچه خوبان همه دارند تویکجاداری)) ((بی سبب نیست که در کنج دلم جاداری)) این پاسخش گر بدانی که غزل وصف جمال توکنم آنچه خوبان همه دارند …
شعر ۲۷۸ آن مارالی که بر دشت همی میتازد جلوه ای از من و ما را به شما میبا زد ناز و طنازی آهو ز نگاهش پید است چون رمیدست ز دامی که براو اندازد
سعر۲۷۷ دوش هوای تو بود درسرو در جان من شوق دیدار تو در دل و در قلب من سوی میخانه شد این دل شیدای من تا بر دلدار زند باده به لبهای من سیم تن مست کو تا دهدم باده ای شاهدوساقی کجاست نیست بمحراب من نرگس مست دیده ام …
شعر ۲۷۶ عزیزی در پیامی برایم آورده است : ((تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای)) ((بخدا حال مرا خوب بهم آمیخته ای)) ((آنچه خوبان همه دارند تویکجاداری)) ((بی سبب نیست که کنج دلم جاداری)) این پاسخشه گر بدانی که غزل وصف جمال تو کنم آنچه خوبان همه دارند …
شعر ۲۷۵ دل ، دل ، دل ، دل ، ای دل چه کنم سوی صنمی درجمع سماع رقصان چه کنم خواهم که شبی در بستراو افتان چه کنم با بزم و قدح بر خیز و بیا با دل چه کنم خونین جگرم می لعل دلم گویا چه کنم شاهد …