شعر ۲۶۴ دلا امروز غوغائیست به کوفه سرز سودائیست دو کس بر عشق مینازند و‌جان را در رهش بازند یکی مولا به معبودش دگر ملجم به معشوقش حبیب این یکی خالق و معبود آن دگر مخلوق بیا در بزم عشاقان ببین جان ‌ دادن جانان علی مولای درویشان دهد جان …

شعر ۲۶۳ گر بیائی  ببرم ،  شور  و شیدائی کنم مرغ  دل  را  ز وفاداری  به  دام تو کنم لب میگون  تو  را  جام شرابم بکنم چشم  مخمور تو را ساغر و پیمانه کنم

شعر ۲۶۲ در گردش مینائی قسام چنین در  داد آن قلب اسیرت را ،  در  ده به  رسوائی فریاد و فغان سر ده در کوی دلداران بر  گوی به آن شحنه‌ از  کوس رسوائی در  مجلس  هوشیاران  از  شمع‌  چنین میگفت خاکسترماتم را ریزد بسرآن شمع درعالم رسوائی وعظ است …

شعر ۲۶۱ جواب عزیزیست که فرموده اند : (بی تو احوال دلم کوچه ممنوعه شده تنگ و باریک وغم انگیز ولی یک نفره) دل  بی حال  تو  از  بی  دلی  ما  بودست آنچه باریک و غم انگیز بود این دل ماست

شعر ۲۶۰ گربه میخانه شوی روی به معشوق نما باده  را پر کن  و ، با  یا د جانانه  نما ساقی بزم بگو ی ،  بر در جانانه نما تا  به  پیرت  بر ساند  ز خود  دل بنما

شعر ۲۵۹ دوش به میخانه شد دلبر جانانه شد ساقی و  پیمانه شد شاهد دردانه شد مهر و دلاویز شد محرم  و  گلریز  شد در حرم کوی دوست ساجد و  سجاد  شد گفت که  یارم  توئی دل  شده ‌گانم  توئی حال  بیا بر سماع قصه نما بر هما این  سخن …

شعر ۲۵۸ زمحبوبم چنین گفتی : خدایا(توخودگفتی که درقلب شکسته خانه داری) (شکسته قلب من جانا به عهدخود وفا کن) سخن گفتی ز درد گفتی . که او درقلب بشکسته مکان دارد درون خانه ای ویرانه جا  دارد بگو جانا  کجا او جا نمی دارد ؟ به ویرانه ،  به …

شعر۲۵۷ دیده گانت مست  و شهلا و  دو  ابرو چون کمان شیخ  و زاهد چون  ببینند  کوس  رسوائی  زنند وعظ واعظ سوی مسجداینکه محرابش کجاست بر کمند زلف مشکینت اشارت ها زنند پیر  در  میخانه  و  صوفی  به  مجلس در سماع ساقی  و  شاهد  به  خمخانه قدح  بر هم زنند …

شعر ۲۵۶ ای مسلمانان فغان از دست این دیندار ها سر جدائیها  کنند  از  بهر  دین  دیندارها شمع  آجینت  کنند  این جمع از دیندارها بر  صلیب  و  دار  گردانند  این  دیندارها بیگناهان را  به مسلخ  میبرند  دیندارها خودنمیدانندکه دینش چیست این دیندارها گر  مسلمانی  و گر گبر و ،  وگر  …

شعر ۲۵۵ امشب نسیمی  ز بر  یار نیامد بوی خوش محبوب زگلزار نیامد بسیار نشستم  به  میخانه نیامد شاید شبانگاه  به خوابم بدر آید