شعر۸۶ ای محرم  دل  تن و  توانم  همه  تو جانی و دلی این دل و جانم همه تو دیدی که دلم همیشه در پیش تو بود چون مرغ  اسیری که  در دام تو بود

شعر۸۵ شاهنشه  عاشقان  اگر مجنونست؟ حلاج  چرا  چهره  او در خونست؟ چون قامت منصور به شلاق برند بکتاش فغان کند که او مجنونست

شعر۸۴ بر شمع وجود دلم افسانه شدم پروانه صفت سوختم و آب شدم در محفل عاشقان چه بدنام شدم در جمع اسیران چمن خوار شدم بر مسجدو محراب خریدار شدم در  خانقه  عشق  می ناب  شدم در جمع سماع عاقل و هوشیار شدم بر  مسند  عشق  تاج اغیار شدم در  …

شعر۸۳ شوریدگی این دل شوریده به بینید دلدادگی  این  دل  دلداده  به بینید حلاج اگر جان بسر عشق همی داد او را  به  بینید و  سر دار به بینید

شعر۸۲ گویند که عاشقان زکوی تو روند از محفل وعظ و گفتگوی تو روند در  میکده گردند پی دلداری ساقی طلبند  و از پی یار روند

شعر۸۱ پیر فرزانه اگر همدم و هم راز تو بود تو چرا  خرقه و زنار به  یاری  بستی شیخ  صنعان ندا  داد که ای بیخبران این همه شورو شعف بهردل ما بستی

شعر۸۰ به سرا پرده دل رقص کنان خواهم رفت پی  دلداری دل نعره  زنان  خواهم رفت زهد و تقوا  گرو دختر هندو  شدو رفت تا به بینند که دینم چه بهاء خواهدرفت

شعر۷۹ شوریدگی این دل شوریده به بینید دلدادگی  این  دل دلداده  به  بینید حلاج اگر جان بسر عشق همی داد او  را  به  بینید و سر دار به بینید

شعر۷۸ صحف رها کردم ، سجاده فرو هشتم تا چشم تو را دیدم ، بر دین جفا کردم محراب رخت  ایدل ، آتش  بدلم افکند گیسوی بلندت را ، امشب که رها کردم گفتم  که  بیا ایدل ، با هم  در آویزیم با شور و شیدائی ، گفتا که جفا …

شعر۷۷ با خیال رخ  تو  رقص کنان  باده زدم شیخ و زاهد به طبع سربسجاده زدند پیر و  مطرب  به  در میکده  فریاد کنان سخن از دوست بگفتندو دو پیمانه زدند